
یه حسی دارم انگار که بعد از یه دو سه سالیه که دوباره دارم می نویسم، ولی فقط یه ماهه تقریبا که ننوشتم. حس خوبی میده بهم، مثل اینکه دوری و دوستی برای نوشتن هم به آدم حس خوبی میده کلا. مشکل بزرگی که دارم با خودم اینه که وقتی لج می کنم شروع می کنم میزنم زیر همه قولای خودم. سیگار نکشیدن، نوشتن وبلاگ، گوش ندادن آهنگ سلام آخرو... مثل اینکه ما آدما اکثرمون، یا نمیدونم شاید همه آدمای مثل من یه رگ مازوخیسماتیک تو بدنمون داریم که وقتایی که شاکی می شیم از عالم و آدم میزنه بیرون و اولین کسی که انتخاب میکنیم تا هر چی دلمون پره رو سرش خالی کنیم خودمونیم. فکر نکنم چیز خوبی باشه کلا، ولی فک کنم بهتر از سادیسمه یحتمل. چرا به بقیه کُخ بریزم؟ خوب سر خودم خالی می کنم.
سارا، یکی از دوستای صمیمی من، از آمریکا اومده. دلم خیلی براش تنگ شده بود. همین جا هم بهش خوش آمد میگم. ان شاءالله بتونه بدون هیچ مشکلی برای ادامه تحصیلش برگرده و مثل همیشه شاد و سبز باشه.
به 22 خرداد نزدیک میشیم، دعا میکنیم همه مون، بلکه...
از زمانایی که در مورد آدمای نزدیک خودم خیلی خوب فکر نمی کنم بدم میاد، حتی زمانایی که منو آزار میدن با خیلی کاراشون؛ وقتی یه کم در موردشون بد فکر می کنم و شاکی میشم از دستشون، اعصابم از شاکی بودنم در موردشون خیلی میریزه به هم.
همیشه یه دعایی میکردم برای خودم، اونم این بود که همیشه آدمایی که دلم براشون تنگ میشه، لا اقل به فکر من باشن یه زمانایی، دلشون هم اگه تنگ نشد، نشد. به قولی اگه براشون می میرم، برام تب بکنن حداقل. می ترسم از زمانایی که این حسو نداشته باشم در مورد کسی! حالا هر کی میخواد، باشه...
خدا با ماست
محمدرضا علیقلی - خیلی دور خیلی نزدیک
قربونت برم امین جونم
پاسخحذفdada amin man siavasham in webloge mane bia bebinesh linkam bede OK
پاسخحذفhttp://youbs.persianblog.com
میدونی فکر کنم جریان حس مازوخیستی که تو یه شرایطی میاد سراغ آدم چیه؟
پاسخحذفاون قولهایی که میگی را موقعی به خودت دادیشون که سرشار از حس زندگی بودی، همون موقعی که دوست داشتی از اون آدم هایی باشی که زندگی دوسشون داره.
ولی وقتی که این وسطا یه چیزی اذیتت میکنه دم دست ترین چیزی که میتونی تلافی زندگیو سرشون در بیاری همین قول هاست که نشونه زندگی توشونه واسه تو.
میخواهم بگم که این مشکل بزرگ تو نیست ،حس خیلی از ماهاس و شاید اصلا مشکلی نباشه این وسط... این قولها باعث میشه که ما به خیال خودمون بتونیم انتقاممون را از زندگی بگیریم و خیالمون راحت بشه و برگردیم سر وضعیت اول...
الان من فكر ميكنم همه ي رگ هام مازوخيسماتيكن! :دي
پاسخحذفآهنگ سلام آخرو خوب اومدي ها!!
ميخونم اين جارو امين....خوب مينويسي
خوشحالم که دوبهره می نویسی
پاسخحذف